خبرنگاری که گزارش تامل برانگیزی با تیتر دومینوی تهران درباره وقوع زلزله در کلانشهر تهران منتشر کرده بود ، در اینستاگرام خود چنین نوشت :
با یک دسته گل به نزدیکترین ایستگاه آتشنشانی رفتم ، وارد اتاق نگهبانی شدم و آتشنشانی که مقابلم ایستاده بود را در آغوش گرفتم و زدم زیر گریه و او بود با آن دستان پرمهرش مرا بر روی صندلی نشاند و در اوج عزای دوستانش دلداریم می داد .
چند لحظه بعد تلفن زنگ خورد و خانواده های آتشنشان ها با دلهره از وضعیت عزیزانشون که به حادثه اسف بار ساختمان پلاسکو رفته بودند سوال میکردند .
در این هنگام آتشنشان های ایستگاه یک لیوان آب برایم آوردند و باز هم دلداری ام می دادند .
به آنها گفتم که امروز از حرفه خبرنگاری استعفا دادم .
اگر من کارم را بلد بودم ، مردم بدون رعایت نکات ایمنی به کار و زندگی مشغول نبودند و از حوادث گذشته درس میگرفتند .
اگر من کارم را بلد بودم با همه همکارانم به دور از هر عقیده سیاسی و خط مشی فکری و جناحی آن زمان که پلاسکو اخطارهایش را از شهرداری و سازمان آتش نشانی دریافت می کرد تمام قد به همراه همخه همکارانم در جلوی پلاسکو می ایستادیم و تیتر یک روزنامه ها و رسانه های خود می کردیم .
اگر من کارم را بلد بودم زمانی که پاساژ علاء الدین نیز همین اخطارها رو گرفته بود تیتر هر روز رسانه ام علاء الدین بود نه از فلان جناح و فلان سیاست و برجام و حواشی فوت آیت الله هاشمی رفسنجانی صحبت کنم .
اگر من کارم را بلد بودم خودم و رسانه ام را عقل کل نمی دانستم .
اگر من کارم را بلد بودم …..
وقتی خبرنگاری به این معناست که فقط کشمش های ورزشی ، کشمش های سیاسی و پوچ و بی اساس مسئولین ، تعداد کشته ها و مصدومان را مخابره کنم و نمیتوانم بنویسم و بیان کنم و تصویر بگیرم و گزارش دهم که پلاسکو و علاء الدین و امثالهم این چنین است یا این که هنگام وقوع زلزله در درتهران و البرز و ری و شمیران چه اتفاقات وحشتناکی منتظر شهروندان است ، نمیخواهم خبرنگار باشم .
وقتی این همه بیکار و علاف در محل حادثه تجمع میکنند تا فقط و فقط عکس و ویدئو بگیرند تا فالوور های اینستا و تویتر و … بره بالا و روند امدادرسانی را مختل می کنند ، نمیخواهم خبرنگار باشم .
اکنون تصمیم خودم را قاطعانه گرفتهام و استعفایم را به مدیرم و مردمم ارائه کردم .
از این لحظه به بعد ، من دیگر خبرنگار نیستم در واقع در طول مدت این سالها من فکر می کردم که خبرنگارم بلکه من هیچگاه خبرنگار نبودم بلکه من فقط یک خبر بیارم یا خبرنویس یا یه چیزی شبیه به این بودم .
خبرنگار ، آنهایی باشند که با خوشحالی خبر حضور شهردار محبوبشان در چهارراه استانبول را مخابره کردند و هیچوقت از او نمیپرسند تاکنون برای افزایش ایمنی ساختمان های شهر چه کرده است ؟
خبرنگار آنهایی باشند تا با حضور استاندار مخالفانش او را بکوبند و بیچاره اش کنند ؟
خبرنگار آنهایی باشند که به واسطه مزاج سیاسی شان که همیشه در حال تغییر است تسلیت رئیس جمهور ایران اسلامی را مورد تمسخر و فرار از مسئولیت بنامند ؟
خبرنگار آنهایی باشند که همه تقصیرهای حادثه سابکو و …. را بر گردن فلان مسئول یا رئیس جمهور یا هر فرد دیگری غیر از خود بیاندازند ؟
خبرنگار آنهایی باشند که از مالکان ساختمان پلاسکو که به یازدهم سپتامبر آتشنشان های تهران نام گذاری شد ، نمیپرسند چرا این اتفاق رخ داده است و الان آنان کجایند تا اشکهای مردم همیشه در صحنه را ببینند ؟