حرفهای که شب و روز ندارد ، عصر ارتباطات به او نیاز وافر دارد ، در اطلاع رسانی نقشش انکارشدنی نیست ، باید همواره در پی خبر و عکس های خبری باشد ، باید با قبول خطرهای فراوان به واقع خبرنگاری کند .
وقتی روزهای خاص سال همچون روز ۲۲ بهمن ماه فرا می رسد مسئولین ، خبرنگاران و عکاسان را از روی سرشان می گذارند و حلوا حلوایی راه می افتد که بیا و ببین .
به گفتن نیست و به شنیدن حاصل نمی شود .
بایستی خودتان باشید و ببینید که چه غوغایی راه می افتد بر سر همین خبرنگار و عکاس خبری .
مدیر کل ارشاد را نگو چه کولاکی می کنه .
به قول عادل فرودسی پور چه می کنه این مدیرکل ارشاد !
استاندار ، فرماندار ، شهردار و اعضای شورای شهر و مابقی مسئولان که جای خود دارند .
کاندیداهای هر دوره ریاست جمهوری ، مجلس خبرگان ، مجلس شورای اسلامی ، شوراهای اسلامی شهر و روستا نیز به وقت انتخابات ، تک تک اهالی رسانه ها را به خوبی می شناسند و از آنها به نیکی در محفلهایشان یاد می کنند اما وقتی حرفشان از روی پل می گذرد دیگر هیچ یک از آنان ، اهالی رسانه را نمی شناسند و فقط به صورت ویژه بعضی از رپرتاژگیرهای رسانه ها را به عنوان خبرنگار و عکاس خبری در تیم مشاوره خود راه می دهند .
امروز که سی و هشتمین سال پیروزی انقلاب اسلامی است و همه اهالی رسانه کشور لحظه به لحظه در سرمای زمستان زندگی با عشق و علاقه این روز را در جهان به یک روز خاطره انگیز تبدیل می کنند فردا از ذهن مسئولین و مردم از یاد می روند و باز همان آش و همان کاسه می شود آشی که پولش گران است و اهل رسانه نمی تواند آن را بخرد و کاسه ای که در دستانش خالی از تقدیر و تشکر مسئولین است .
حال که هیچ مسئولی به فکر ما خبرنگاران و عکاسان خبری نیست من به نوبه خودم از کلیه خانم ها و آقایان عکاس و خبرنگار سراسر کشور به خصوص همکاران همیشه در صحنه استان ایران کوچک تقدیر و تشکر می کنم و در برابر آنان سر خود را به نشانه احترام ، تشکر و قدردانی تعظیم فرود می آورم و شعری از راشد انصاری و محمد جاوید تقدیم شما خوبان می کنم .
دلم خوش است که نامم خبرنگار بُوَد
کسی که بر سر ِ کاری، خفن سوار بُوَد!
دلم خوش است به پُر طمطراقی ِ شغلم
که حاصلش دو سه تا لوح ِ افتخار بُوَد
میان ِ مردم و مسوول چون پُلی هستم
که پایه هاش! به دوش ِ من استوار بُوَد
بگو چه کار کنم با اجاره ی منزل
بدین حقوق که قّد ِ سه تا نهار بُوَد؟!
به دست ِ مؤجر ِ بَد، بر سر ِ اجاره بها
حقوق بنده ی بی چاره لـتّ و پار بُوَد
چه قول ها که نداده تعاونی مسکن
که خانه های قشنگی در انتظار بُوَد
ولی چه حیف که این خانه جز سرابی نیست
و این تعاونی در حال ِ احتضار بُوَد
خبرنگار، خروسی است جنگی و نا ترس
که سر بریده ی جشن و عزای یار بُوَد!
خبرنگار ِبسیجی به جز قلم ، کاغذ
همیشه صاحب یک ضبط و یک نوار بُوَد!
خبرنگار، که سی سال شغل او این است
دوان دوان پی ِ مسوول ِ تازه کار بُوَد
همیشه در پی ِ سوژه به هر کجا ویلان
و کفش ِ پاره اش البته سوگوار بُوَد!
ز دست ِ خیل ِ طلبکار با دوی صد متر
همیشه یک تنه در حالت ِ فرار بُوَد!
خبرنــگار، نــگویـد تمـلقی عــمرا
نگو که مصرع بالایی ام شعار بُوَد!
به رغم این همه اوصاف عاشق ِ کار است
اگر چه بر سر ِ راهش هزار خار بُوَد
و جالب این که به دست ِ «دبیرِ» محترمش
خبرنگار به صد کنترل دچار بُوَد
اگر چه کنترل این جا نمی شود سانسور
دبیر هم به خدا تحت ِ صد «فشار» بُوَد!
اشارتی گذرا کرده ام به این حرفه
چرا که درد ِ دل ِ بنده بی شمار بُوَد
اگر چه سخت و زیان آور است شغل ِ حقیر
دوای خستگی ام، عشق ِ این دیار بُوَد